داستان تولد آقا امام زمان عج

داستان تولد آقا امام زمان عج

  داستان تولد آقا امام زمان (عج) :

امام زمان (عج) در چه شرايطى و چگونه متولد شدند؟ 

شرايط زمان تولد امام زمان (عج) شرايط عادى نبود، زيرا طبق روايات منقول از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) مهدى آل محمد (عج) ، آن كه ستمگران را نابود و زمين را پر از عدل و داد مى كند ، فرزند امام حسن عسكرى (عليه السلام) است. از اين رو دستگاه خلافت عباسى امام حسن عسكرى (عليه السلام) را در شهر سامرا تحت نظر داشت و منتظر بود تا اگر فرزندى از ايشان به دنيا آيد، او را بكشد، همان گونه كه فرعون ، در كمين بود تا اگر حضرت موسى (عليه السلام) به دنيا آيد، او را به قتل برساند. در اين شرايط خفقان و غير عادى، حضرت مهدى (عج) مخفيانه به دنيا آمدند. جريان تولد حضرت را حكيمه خاتون ، دختر امام جواد (عليه السلام) و عمه ى امام حسن عسكرى (عليه السلام) اين گونه بازگو فرموده اند :

« ابو محمد امام حسن عسكرى (عليه السلام) شخصى را دنبال من فرستاد كه امشب (شب نيمه ى شعبان) براى افطار نزد ما بيا ، زيرا خداوند امشب حجتش را آشكار مى كند. پرسيدم اين مولود از چه كسى است؟ حضرت فرمود: از نرجس خاتون. عرض كردم: من در نرجس خاتون آثار باردارى نمى بينم ! حضرت فرمود: موضوع همين است كه گفتم. من در حالى كه نشسته بودم، نرجس خاتون (س) آمد و كفش مرا از پايم بيرون آورد و فرمود: بانوى من حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوى من و خانواده ام هستى. او از سخن من تعجب كرد و ناراحت شد و فرمود: اين چه سخنى است؟ گفتم: خداوند در اين شب به تو فرزندى عطا مى كند كه سرور و آقاى دنيا و آخرت خواهد شد. نرجس خاتون (س) از اين سخن من خجالت كشيد. بعد از افطار و نماز عشا به بستر رفتم. چون پاسى از نيمه ى شب گذشت، برخاستم و نماز شب را به جا آوردم، بعد از تعقيب نماز به خواب رفتم و دوباره بيدار شدم. در اين هنگام، نرجس خاتون (س) نيز بيدار شد و نماز شب را به جا آورد. سپس از اتاق بيرون رفتم تا از طلوع فجر باخبر شوم . ديدم فجر اول طلوع كرده و نرجس خاتون (س) در خواب است. در اين حال، به ذهنم خطور كرد كه چرا حجت خدا آشكار نشد؟! نزديك بود شكى در دلم ايجاد شود كه ناگهان حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) از اتاق مجاور صدا زدند: اى عمه ! شتاب مكن كه موعود نزديك است.

من مشغول خواندن سوره «الم سجده» و «يس» شدم. در اين هنگام ناگهان نرجس خاتون (س) با ناراحتى از خواب بيدار شد. من او را به سينه چسباندم و نام خدا را بر زبان جارى كردم. امام حسن عسكرى (عليه السلام) فرمود: سوره ى قدر را برايش بخوان. آن سوره را خواندم و از نرجس خاتون (س) پرسيدم: حالت چطور است؟ گفت: آنچه مولايت فرموده بود ظاهر شد. من دوباره سوره ى قدر را خواندم. كودك نيز در شكم مادر، همراه من سوره ى قدر را خواند كه من ترسيدم. در اين هنگام پرده ى نورى ميان من و او كشيده شد، ناگاه متوجه شدم كودك ولادت يافته است. چون جامه را از روى نرجس خاتون (س) برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته و مشغول ذكر خدا بود. هنگامى كه او را برگرفتم، ديدم پاك و پاكيزه است. در اين موقع حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) صدا زدند: عمه! فرزندم را نزد من بياور. وقتى نوزاد را نزد حضرت بردم، وى را در آغوش گرفت و بر دست و چشم كودك دست كشيد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: فرزندم! سخن بگو! پس آن طفل گفت: « اشهد انّ لا اله الا الله و اشهد انّ محمداً رسول الله » ! پس از آن به امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و ساير امامان معصوم (عليهم السلام) شهادت داد و چون به نام خود رسيد فرمود: « اللهم انجزلى وعدى و اتمم لى امرى و ثبت و طأتى واملاء الارض بى عدلا و قسطاً » ؛ «پروردگارا! وعده ى مرا قطعى گردان و امر مرا به اتمام رسان و مرا ثابت قدم بدار و زمين را به وسيله ى من از عدل و داد پر كن.»

در روايت ديگرى آمده است: چون حضرت مهدى (عج) متولّد شد، نورى از او ساطع گرديد كه به آفاق آسمان پهن شد و مرغان سفيد را ديدم كه از آسمان به زير مى آمدند و بال هاى خود را بر سر و روى و بدن آن حضرت مى ماليدند و پرواز مى كردند. پس امام حسن عسكرى (عليه السلام) مرا آواز داد كه اى عمه! فرزند را برگير و نزد من بياور، چون برگرفتم، او را ختنه كرده و ناف بريده و پاك و پاكيزه يافتم و بر ذراع راستش نوشته شده بود : « جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقاً »

 




:: موضوعات مرتبط: بانک مطالب , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : امید کوچ پی ده
تاریخ :
مطالب مرتبط با این پست